کد مطلب:134114 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:117

کاروان اسیران به سوی شام می رود
هنگامی كه صحیفه ی ملعونه و نامه ی شوم فرزند زیاد كه در آن از شهادت پاكترین مردان اسلام و اسارت خاندان او خبر داده بود به یزید بن معاویه رسید سخت مسرور گشت و شادمانی نمود آنگاه به عبیداللَّه نوشت كه قافله ی اسیران را با سرهای شهدا بسوی شام فرستد و آنها را هر چه زودتر برای آن سفر آماده كند.

پسر زیاد پس از دریافت فرمان لعنتی یزید اسرای اهلبیت را با سرها به جانب شام روانه ساخت.

اكنون خاندان حسین (ع) و زنان و كودكان داغدیده ی او بسوی پایتخت كشور و مركز ثقل قدرت آل امیه در حركتند آنها در شام با فرزند معاویه روبرو می گردند و به شهری قدم می گذارد كه بغض و عداوت خاندان علی (ع) مردم آن شهر را فراگرفته و اصول و فروع آنها با این سنت جهنمی عجین گشته است، مردم شام دهها سال است كه تحت تربیت مستقیم معاویه و دودمان بوسفیان قرار دارند، دستگاه وسیع تبلیغاتی معاویه


توانست نسل حاضر شام را بر كینه و بغض شدید نسبت به علی (ع) و فرزندان وی پرورش دهد و رهبری افكار و عقائد آنانرا بر عهده بگیرد، از این نظر حكومت آل امیه مردم شام را مطمئن ترین و وفادارترین كسان نسبت به خود میداند و از پیوند ناگسستنی آنها با خویش كاملا اطمینان دارد، شامیان همانگونه كه خاندان بنی امیه را ولی نعمت خود می دانند و بدون قید و شرط برای فداكاری در راه آنها و حكومت آنان آماده اند، به همان نسبت با دودمان امیرالمؤمنین علی (ع)كینه دیرین و دشمنی زائل ناشدنی دارند.

قدرت خاندان بنی امیه در این شهر كاملا ریشه دار و عمیق است و آنها از حمایت همه جانبه ی مردم بخوبی برخور دارند، اكنون خاندان اسیر حسین (ع) بنا است در چنین شهری وارد گردند و برای مدتی در میان آن بسر ببرند، با این حساب بخوبی می توان پیش بینی كرد كه شهر شام چگونه از این كاروان استقبال خواهد كرد و در چه شرائطی دردناك اهلبیت وحی را در میان خود خواهد پذیرفت، مردمی كه می شنوند حكومت مورد حمایت آنان با یكی از خطرناكترین و سرسخت ترین دشمنان سابقه دار خود به نبرد برخاست، ولی «به اصطلاح پیروز شد، مردان آنها را كشت و زنان و كودكان آنان را اسیر كرده و وارد شام می سازد. طبیعی است كه آن مردم با این اسراء چگونه برخوردی دارند و آنها را چگونه به سرزمین خویش می پذیرند! بنابراین شگفت انگیز نیست اگر در تاریخ می خوانیم: «هنگام ورود اهلبیت پیغمبر در شام، مردم آن لباس های نو بر تن كردند و شهر را به بهترین صورت زینت دادند.


خوانندگان و نوازندگان در همه جا مشغول نواختن و خواندن شدند خوشی و شادمانی آنچنان مردم را فراگرفته بود كه گویا شام یكپارچه غرق در سرور است» [1] .

موقعیت حكومت فرزند معاویه در هنگام ورود اسراء به شام از هر نظر به حدی محكم بود كه اگر یك ارتش مجهز و نیرومند با ساز و برگ نظامی كافی می خواست در آن شرائط بر آن شهر مسلط گردد و شام را در اختیار گرفته و قدرت یزید را متزلزل سازد امكان ناپذیر بود، تنها ارتشی كه با تجهیزات خاص خود می توانست در مركز ثقل قدرت یعنی شام نفوذ كند و حكومت دودمان بوسفیان را به سقوط تهدید نماید همان سپاهی بود كه حسین بن علی (ع) آنرا بسوی شام فرستاد- سپاهی كه هنگام حركت از مكه آن بزرگوار فرموده بود، خداوند می خواهد این زنان و كودكان را اسیر به بیند».

اكنون سر این اسارت روشن می شود و این سپاه با سلاحهای معنوی و غیر قابل رقابتی كه در اختیار دارد یعنی با همان ریسمانهائی كه به بازو و غل و زنجیرهائی كه در گردن دارند- و مهمتر از آن با آن زبان گویا و منطق رسائی كه دارند- آنچنان وضع ثابت و محكم یزید را درهم ریخته و دچار پریشانی ساختند كه برای حكومت بنی امیه قابل پیش بینی نبوده است.

و بخواست خداوند به زودی خواهیم دید كه قافله ی اسیران یعنی ارتش بسیج شده حسین بن علی (ع) چگونه توانست در مدتی كوتاه تمام


شرائط را بنفع خویش عوض كرده و افكار و احساسات اجتماع را بسوی خود متوجه سازند خطابه های آتشین و جانسوزی كه بوسیله ی خواهر داغدار حسین (ع) و حضرت سجاد زین العابدین (ع) در شام ایراد گردید و در آن رسوائیها و جنایتهای شرمگین حكومت بنی امیه و بسیاری از حقایق دیگر بی پرده بیان شد بزودی توانست از یكطرف بغض و عداوتی كه در دلهای شامیان نسبت به آن خاندان فضیلت طی دهها سال جای گرفته بود جای خود را به عواطف و علاقه ی شدید بدهد.

و از سوی دیگر خشم و نفرت عمومی را به سختی متوجه یزید بن معاویه سازد زاده فرزند هند كه با كشتن حسین (ع) و اسارت خاندان وی به غلط تصور می كرد كه دیگر كارها پایان یافت و پرونده خاندان پیغمبر و در نتیجه اسلام واقعی بزودی برای همیشه بسته می شود، ناگاه با تعجب فراوان دید كه در سرزمین شام در پایتخت حكومت وی فرمانروایان واقعی و صاحبان قدرت، آنهائی كه بر افكار و دلهای مردم حكومت می كنند همانا زنان و فرزندان اسیر حسینند نه وی و یاران كثیف او، یزید بن معاویه دید كه كشتن حسین (ع) (بر خلاف تصور سابقش) بجای آنكه موقعیت وی را بهتر و تسلط و نفوذ او را بر امت بیشتر سازد ضربه های مهلك و كوبنده ای بر پیكر حكومت او وارد ساخت. ضربه ای كه اثر آن قاطع بود و حكومت شام را ناچار به استماله و پوزش طلبی از اهلبیت پیغمبر وا داشت.


[1] ناسخ التواريخ حالات سيدالشهداء ج 3 صفحه ي 119 چاپ جديد.